Thursday, May 24, 2007

از مشتقات شعر

خبر از كوي تو پرسيدم و گفتند كه هيچ
تاب گيسوي تو پرسيدم و گفتند كه هيچ
مكن عيبم كه چرا عاشق زارت گشتم
......!خبر از شوي تو پرسيدم و گفتند كه هيچ

Friday, May 18, 2007

راستش رو بخواي اونجا سكوت خوبي بود،اما اين دفعه آرامش هميشگي رو نداشتم، سكوتش يه چيزي كم داشت شايدم زياد داشت

Tuesday, May 15, 2007

سی

تقسیمهای زمانی کم نیستند معمولا هم قراردادی اند. ثانیه،دقیقه، ساعت،روز،هفته و...همیشه از اول زندگی بشری زمان یکسان در نظر گرفته نمی شده و روز با روز ، ساعت با ساعت ، سال با سال و ... فرق می کرده. روزها و ساعتهایی از ارزش خاصی برخوردار بوده اند. ولی خیلی اوقات باورش سخته که رسیدن به اول یا آخر هر کدام از این تقسیم بندیها برای آدم تفاوتی ایجاد بکنه. من همیشه می گم آدمهای دودر را (مثل خودم) از روی قول دادنشون میشه شناخت. وقتی از یکی از این قراردادها استفاده می کنند مثلا می گویند تا آخر هفته، اول هفته بعد، فردا، تا شب و ان شاء ا... آن ور سال اینها همه یعنی یارو می خواد دودر کنه یا الکی یک چیزی می خواد بگه وگرنه دوشنبه با چهارشنبه چه فرقی دارد؟ ولی بعضی اوقات این تقسیم بندیها واقعی به نظر می رسند یعنی واقعا خبر از یک اتفاق برای آدم یا محیطش می دهند مثل اول سال ما که توی بهاره. همه این دری وریها را گفتم برای اینکه امروز سی ساله شدم و یک باوری همش باهام هست که میگه این یک مرز قراردادی نیست. نمی دانم چرا دهکها از اهمیت خاصی برخوردارند. پارسال وقتی بیست و نه ساله شدم هیچکس با شنیدن سنم اینقدر تعجب نمی کرد که از شنیدن این سی. .. به هر حال امیدوارم قراردادی بیش نباشد.

Saturday, May 12, 2007

خارجی

یکی می گفت وقتی رفته بوده کوره دهاتهای کهکیلویه بویر احمد، یه بابای پابرهنه ای بهش گفته بوده: آقا شما از ایران اومدی؟

Monday, May 07, 2007

نخواستیم

در انگلستان پست فئودالی یا آغاز دوره بازرگانی یک بحث شیرینی درگرفت که اصلا دولت به چه درد می خورد.بازرگانان می گفتند ما خودمان با هم می سازیم اختلاف هم داشتیم می رویم دادگاه، قوانین هم ناجور بود می رویم مجلس. دیگر دولت می خواهیم که چه؟ در آخر دو وظیفه مهم در نظر گرفته شد که وجود دولت را توجیه می کرد. یکی امنیت و دفاع از مرزها و دیگری مباشرات بازرگانی خارجی به نفع داخل . پر واضح است که دولت مکرم خود هم مخل امنیت است و هم مخل بازرگانی یا تعاملات مالی خارجی. پس فایده داشتن این دولت چیست نمی دانم. جز این است که نفت را می گیرد و پولش را هم و به کسی چیزی نمی رسد؟ انگار که در تعاملات به انرژی حرارتی تبدیل می شود. کاش لااقل یک شاه هوس باز داشتیم می گفتیم فلانی دارد می خورد. لااقل یه اتفاقی بود. آخرجز این است که کلی آدم حقوقشان صرف بر طرف کردن یا تولید اصطکاک می شود؟ من که نمی فهمم، یکی برای من توضیح دهد اگر دولت نباشد چه می شود؟ ایستاده است آن بالا پول نفت را به عدالت تقسیم کند؟ نخواسیتم , همان مساوات را رعایت کنند بریزند به حسابمان یا بدهند به یک سری سرمایه دار مشتی آمریکایی یا نمی دانم سهام مایکروسافت را بخرند. هر کاری کنند از این تولید حرارت بهتر است. هر جا که می خواهند در قانون گذاری بر جایی نظارت کنند پای دولت را وسط می کشند ، مگر قوه قضائیه محلی از اعراب ندارد؟ خوب اگر دست از پا خطا کرد شکایت کنید. می گوئید قوه قضائیه هم نداریم خوب برویم این همه انرژی را روی آن قوه بگذاریم. روی صحبتم خیلی این دولت هم نیست. کلا می گویم شاید جمهوری اسلامی بدون دولت بهتر باشد.
شده ایم گدای دولت. روزی اعلام می کنند سیاستشان فلان است می رویم در آن متخصص می شویم سرمایه گذاری می کنیم با خارجیها وارد مذاکره می شویم فردا دوباره نظرشان تغییر می کند انگار نه انگار این گله ای که دنبال این فارست گامپ افتاده اند حق حیات دارند. لعنتی فراری هم از آن نیست. هر کاری بخواهی بکنی با چند واسطه می خوری محکم به دولت. چرا که بزرگترین سرمایه دار این مملکت است. همین است که در جهان سوم باید فقط به فکر تجارتهای مربوط به نیازهای اولیه باشیم مثل خوراک ، پوشاک ، سکس ، دستشویی و ... آن هم نه در سطح وسیع همان خرده فروشی معمولی
خوبی انگلستان این بوده که اول فرض کرده اند دولت ندارند بعد کم کم آنرا از یک چیز کوچک نزدیک به هیچ به یک چیز کوچک ناچیز تبدیل کرده اند. ما برعکس، اول به اندازه یک غول بی یال و دم ساختیمش، بعد حالا نمی دانیم از کجا کوچکش کنیم.

Friday, May 04, 2007

آدم

داشت با موبایل حرف میزد و وارد مسجد دانشگاه می شد. قیافه اش یا بهنره بگم تیپش خیلی عوض شده بود. خوب بالاخره با تیپ پیزوری که نمی شه میلیاردی مناقصه برد. یادمه وقتی شاگردش بودم یه دفعه با بچه ها تو مسجد داشتیم بحث نمره و درس یا یه چیزی شبیه این می کردیم که گفت سه نفر دلشون مرده یکیش اونیه که تو مسجد حرف دنیا بزنه. باز یه روز دیگه وارد مسجد می شدم که یهو دیدم یکی بغلم کرد و زار زار گریه کرد. همین استاد بود. باورم نمی شه آدم خورد خورد بتونه این همه عوض شه. می گم خورد خورد چون چندین باری که از اون موقع ها دیدمش هر دفعه یه کم عوض شده بود. تو این روزگار آدم باید خیلی مواظب خودش باشه چه برسه به ما.

Wednesday, May 02, 2007

بصیرت

آن جناب در تلویزیون فرمودند که برعکس نظر برخی از کارشناسان بسیاری اوقات هست که کنش (فشار)باعث نگرش می شود. مثال ایشان هم تنها کارنامه موفق نیروی انتظامی یعنی کمربند بود. نگرشش کجا بود یا چه ربطی به فشار داشت نمی دانم. اما اصلا گیریم کنشها همه بهنجار. بهتر است یک نگاهی به شهرهای مذهبی بیاندازند( که البته نگاهشان همواره هست) که همه چادری اما از صد تا فاحشه کثیف تر توشون پیدا می شود. از مردهای قمی به عمرم کثیف تر و هیزتر ندیدم. ترکهای هوس باز باید جلویشان لنگ بندازند. باز لا اقل زیبایی رو می فهمند اما قمی ها اصلا از بچگی جوری تربیت می شوند که به صورت اصلا کاری ندارند پتو هم سر کسی باشد کار خودشان را تا شش رقم اعشار بلدند. آهان منظور ایشان از نگرش همین چشم بصیرت بود.