Thursday, September 28, 2006
Sunday, September 17, 2006
عمامه
در بازار طلبه ای را می بیند که جلوی آینه هی به عمامه اش ور می رود و خود را ورانداز می کند.شیخ با لحنی مهربان می گوید:"بد است که اسیر عمامه باشی" . چند لحظه بعد شیخ که از خرید برمی گردد دوباره همان طلبه را می بیند که دارد عمامه اش را با عصبانیت جرواجر میکند و زیر پا میکوبد. شیخ باز با لحنی مهربان میگوید: باز هم اسیری, فکر میکنی عمامه کاری میکند و بود و نبودش مهم است. خودت اسیر نباش به عمامه چه کار داری؟
at 12:58 PM Posted by BBK 0 comments
Sunday, September 10, 2006
چرخ
درویشی به رقص چرخ می زد, هاتفی ندا داد چرخ مزن که گر چرخی دگر زنی چرخ بر هم زنی
at 11:12 AM Posted by BBK 0 comments
Monday, September 04, 2006
ملا ملنگ
هیچ وقت مقام الله را نمی زد. اگر هم می زد نه تمام هفت شاخه اش را. در یک جشنواره موسیقی هندی آنقدر اصرار می کنند تا بالاخره سنتش را می شکند. مقام را کامل می زند. مقام تمام می شود. دوتار می افتد. ملا ملنگ می میرد.
at 12:22 PM Posted by BBK 0 comments
Subscribe to:
Posts (Atom)